زیر این آســــمون آبــــــــــی

با همسرم زیر این آسمون آبی زندگی میکنیم و گاهی اینجا می نویسم

زیر این آســــمون آبــــــــــی

با همسرم زیر این آسمون آبی زندگی میکنیم و گاهی اینجا می نویسم

که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها

پست های بچه های وبلاگستان رو که میخونم، میرم تو فکر. بعضی ها همش از خوبی ها و خوشی های زندگی می نویسن و بعضی ها فقط از بدی ها و بدبختی ها و مشکلات و دعواها. خودم تا جایی که میتونستم سعی کردم از منفی های زندگیم ننویسم و مثبت هاشو ببینم. چون معتقدم آدم باید سعی کنه خوبی ها و نکات مثبت زندگیشو برجسته کنه برای خودش تا بدی ها رنگ ببازن. همه آدمها تو زندگیشون کشمکش هایی دارن و جر و بحث میکنن و قهر و آشتی دارن. 

هیچ کس نمیتونه ادعا کنه زندگیش بدون هیچ مشکلی داره سپری میشه و همیشه با همسرش شاده. حتی بهترین زوج دنیا هم که باشی، باز هم موضوعی برای کشمکش پیدا میشه. یا خود زن و شوهر یا خانواده هاشون یا دوستاشون یا همکاراشون یا همسایه هاشون یا حتی عابری که توی خیابون رد میشه و به ظاهر بی تاثیره، همه و همه باعث میشن گاهی زن و مرد اختلاف پیدا کنن 

حالا تو این موارد یه مردی پیدا میشه که با خونسردی و آرامش حرفشو بزنه، یکی با فحش، یکی با داد و بیداد و کتک کاری، یکی هم با پرت کردن ظرف و ظروف و وسایلی که جلوش باشه مشکلشو بیان میکنه!

مهم اینه که تو تمام زندگی ها مشکل هست. کم و زیاد داره اما هست. هیچوقت نبوده و نیست که هیچ عروسی از حرف عادی مادرشوهرش که شاید خیلی وقتها بی منظور بوده نرنجیده باشه و منظور نگرفته باشه. من خودم بارها و بارها شده که منظور گرفتم و حس کردم خانواده شوهرم از روی قصد و غرض حرفی زدن بهم و جبهه گرفتم و حتی رنجیدم ولی بعد که فکر کردم و تحلیل کردم ماجرا رو، دیدم اشتباه کردم 

خیلی وقتها (در واقع همیشه) هست که آدم یه حرف بد رو از مادرخواهرش هم بشنوه هیچ منظوری نمیگیره و حتی ناراحت هم نمیشه ولی اگر مادرشوهر بگه برو فلانجا بشین اینجا سرده یا بگه داری میای ماشین بگیر خسته نشی، خر درون آدم به ادم القا میکنه که داره تو کارت دخالت میکنه و ناراحت میشی!

اصلاً این قانون طبیعته انگار. کاریشم نمیشه کرد. به مرور زمان حل میشه. در واقع اینقدر با گذشت زمان مشکلات سر راه زندگی مشترک سبز میشه، که آدم دیگه نمیتونه حساسیت های قبلش رو داشته باشه و دیگه این مسائل به چشمش نمیاد. زن داداشای خودمو که نگاه میکنم، میبینم اوایل ازدواج از چه چیزهایی ناراحت میشدن و الان اصلاً بهش توجهی نمیکنن و حتی استقبال هم میکنن از اون چیزها!

بچه که میاد، خیلی از درگیری های ذهنی قبلی پاک میشه و دیگه اصلاً مجالی نداری بهشون فکر کنی چه برسه حرص بخوری! به علاوه در طول زمان آدم از اون خامی اولیه در میاد و به حد پختگی میرسه و خیلی از رفتارهای طرف مقابل دستش میاد و میدونه باید چطور مدیریت کنه خیلی از شرایط بحرانی رو.

وقتی زن و شوهری از همون اول تمام خواسته ها و توقعاتشونو به هم بگن و هروقت مشکلی پیش اومد بشینن با هم حلش کنن و دنبال چاره باشن، دیگه نمیرسه اون روز که به جدایی و طلاق فکر کنن و احساس کنن دیگه بریدن. نذارید هیچ حرفی بینتون بمونه. حتی اگر دوست دارید در این لحظه همسرتون که داره از آشپزخونه بیرون میاد براتون یه لیوان آب خنک بیاره، بهش بگید اینقدر دوست دارم وقتی داری میای برام آب بیاری ...

خیلی وقتها هست که مردها واقعاً نمیدونن خواسته همسرشون چیه و ناخواسته باعث رنجششون میشن. باور کنید اتفاقی نمی افته اگر بهش بگید فلان جا دوست داشتم فلان حرفو بزنی یا فلان کارو بکنی ... جز اینکه اون میفهمه باید تو فلان شرایط فلان رفتارو انجام بده 

کاش بتونیم تلاش کنیم ظاهر زندگی دیگران رو با باطن زندگی خودمون مقایسه نکنیم. یاد بگیریم وقتی داریم از مشکلات میگیم، مثبت های زندگیمونو هم بگیم. فکر نکنیم زن و شوهری که سالی یک بار می بینمیمشون و خوش و خرم هستن، هیچوقت تو زندگیشون سر هم داد نزدن و عصبانی نشدن از دست هم! بابا طرف میخواد دو ساعت پیش شما باشه، چطور توقع دارید متوجه وجود اختلاف نظرشون تو این مدت بشید؟

همین من و همسرم. فکر میکنید با هم مشکل نداریم؟ از دست خانواده هم نمی رنجیم؟ با هم جر و بحث نمیکنیم؟ دوست نداریم بزنیم همدیگه رو له و په کنیم تو بعضی لحظات؟ من حرص علی رو در نمیارم سر تمیز کردن خونه و گذاشتن وسایل سرجاش؟ فکر میکنید علی همه غذاها رو میخوره و هرکار بگم انجام میده؟ نخیر جانم. اشتباه میکنید. مثل بقیه زن و شوهرها ما هم همینطوریم و عصبانی میشیم و قاطی میکنیم از دست هم. اما میدونیم که این احساس لحظه ای اه و در حین همین جر و بحث ها هم همدیگه رو دوست داریم و نمیتونیم ببینیم خار به پای طرف مقابل بره. اصلاً دعوا نمک زندگی اه  قشنگیش به همین منت کشی و آشتی کردن بعدشه. اینطوری زندگی از رکود و یکنواختی در میاد

کافیه که زندگی رو با یه دید قشنگ و مثبت ببینید. مشکلات همیشه هست. بیشتر میشه که کمتر نمیشه! مهم اینه که بتونیم از تک تک لحظه های زندگیمون لذت ببریم و قدر بدونیم! 


کم کم یاد خواهی گرفت تفاوت ظریف میان نگه داشتن یک دست و زنجیر کردن یک روح را

و اینکه عشق تکیه کردن نیست و رفاقت اطمینان خاطر!

و یاد می‌گیری که بوسه‌ها قرارداد نیستند 

و هدیه‌ها، معنی عهد و پیمان نمی‌دهند.

کم کم یاد میگیری

که حتی نور خورشید هم می‌سوزاند اگر زیاد آفتاب بگیری

باید باغِ خودت را پرورش دهی به جای اینکه منتظر کسی باشی تا برایت گل بیاورد.

یاد می‌گیری که میتوانی تحمل کنی

که محکم باشی پای هر خداحافظی

یاد می‌گیری که خیلی می‌ارزی.


خورخه لوییس بورخس

نظرات 20 + ارسال نظر
هدیه شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 12:02 ب.ظ http://hadyeh.persianblog.ir

قشنگ بود،دستت درد نکنه.
نمیدونم باید بگم خوشبختانه یا متاسفانه همینطوره که گفتی.چون بعضی هاشون حل نمیشه،تبدیل به عادت میشه،وتوی دل آدم میمونه.وبه مرور از دوست داشتن کم میکنه،باورکن!

دقیقاً همینطوره
پس برای اینکه از دوست داشتن کم نکنه باید گفت!

محبوبه شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 12:08 ب.ظ

جمله خیلی قشنگی بود. خیلی قشنگ. ممنون از راهنمائیت.

خواهش میکنم عزیزم

سوری شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 02:10 ب.ظ http://www.jidman8989.blogsky.com

وای فاطیما قربون دهنت.حرف منو زدی.صد در صد موافقم باهات.
خود منم از ثبت لحظه های بد خوشم نمیاد.دوست دارمکهمش چیزهای خوبو بنویسم تا یادم بمونه
اگه زنووشوهرا یکم صبرو تحمل داشته باشن حله.
خودمم یه پستی در این مورد گذاشته بودم.
میگم فاطیما، منم گاهی دوست دارم پوری رو لهش کنمولی نمیکنم

آخ چه لذتی داره له کردن مردا وقتی حرص آدمو در میارن

آلیس شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 03:14 ب.ظ http://roozhayetalaei.persianblog.ir

من که نظرم معلومه دیگه چون خودمم همین حرفها رو تو وبلاگم نوشتم.فقط یه نکته ظریفی این وسط هست.اونم اینکه همیشه هم این خواسته ها رو گفتن جواب نمی ده ها.بعضی اوقاتم منجر به لج و لجبازی بیشتر طرف مقابل می شه.بستگی داره اون خواسته چی باشه و طرف مقابل چقدر حرف گوش کن و انعطاف پذیر باشه.راستی ریحانه خانم ما چطوره؟؟

خب درسته همه رو جواب نمیده اما تا حدی رو که میشه

ریحونم خوبه
تکون میخوره و شیطونی میکنه واسه خودش

بهار شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 05:46 ب.ظ

دقیقا همینطوره...ن خودم تا حتی همین چند ماه پیش همینقور حساس بودم اما حالا بیخیال شدم..نسبت به حرف های مادرشوهرم
نسبت به همسر هم همینطوره یکی از رازهای موفقیت توی زندگی مشترک اینه که اجازه ندی چیزی تو دلت بمونه که بعد گذشت زمان بشه عقده..اونموقع زندگی غیر قابل تحمل میشه

اهوم

بهار شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 05:47 ب.ظ

با اجازت لینکت میکنم

لیلا شبهای مهتابی شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 06:58 ب.ظ http://yalda4000.blogfa.com

خیلی درست و جالب گفتی.. فاطیما جون مثل همیشه به نکات خیلی جالب و اساسی اشاره میکنی... همه حرفاتو درک کردم، برای خودم خیلی پیش اومده. همیشه آرامش و خوشبختی در کنار مشکلات و مسائل و..... معنی پیدا میکنه... مثلا بعضی روزا آدم میگه واااااااااااای امروز چه روز خوبی بود تا آخر شبش میگیم چقدر امروز بهمون خوش گذشت چقدر خندیدیم چقدر آروم بودیم.. حتما در کنار امروز روزی بوده که ناآرام بودیم.. خرده نظرات مخالف با هم داشتیم.. جروبحثی چیزی بوده که امروز رو اینقدر زیبا و آروم میبینیم... اگه در مسیر رودخونه سنگلاخها و... نباشن هرگز صدای زیبای رودخونه رو نخواهیم شنید.. :-)

قربونت برم عزیزم
چه خوب گفتی اگه در مسیر رودخونه سنگلاخها و... نباشن هرگز صدای زیبای رودخونه رو نخواهیم شنید

مهتاب شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 11:16 ب.ظ

سلام گلم///چه عجبببببببب تو این وبلاگستون یکی پیدا شد بگه تو زندگی من هم مشکل هست....واللا من هر چی وبلاگ خوندم همه زوجها خوش و خرم دارن زندگی میکنن و ادم نمیدونه اینایی که تو دادگاه ها هستن کین؟فقط بلدن دل مجردهایی عین من رو آب کنن...متنفرم از همچین ادمهایی...تا پست شما رو خوندم گفتم یه تشکر کنم ازت...انقد پست های گل و بلبل و لوس بعضیا رو خوندم که حالم بهم خورده....ادم حسودی نیستم که چشم دیدن خوشبختی بقیه رو نداشته باشم ولی بعضیا نهایت بی جنبه بازی رو در میارن...ادم خیلی راحت از پشت مانیتور میفهمه همش فیلم و ادا اطواره...

سلام عزیزم
کاملاً درست میگی
یا فقط از خوشی ها میگن یا فقط از ناخوشی ها!

یِ خانومِ شاد! شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 11:33 ب.ظ

خیلی خیلی خوب نوشته بودی فاطیما جان...
اینا همش با گذر زمان و بدست آوردن قلق طرفین حاصل میشه
باید صبورتر باشیم...

اهوم

بهار یکشنبه 1 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 07:56 ق.ظ http://vanooshe1366.blogfa.com

کاملا" با این جمله ت که نزارید حرفی بینتون بمونه موافقم . دقیق که نگاه می کنی ریشه خیلی از مشکلات همین حرف زدنه ، البته حرف درست و به جا .
ایشالله که سالهای سال خوش و خرم با هم زندگی کنید و یادتون باشه که یه وقتاییم نمک بپاشید به زندگیتون از بی مزگی در آد.

نمک زیادی هم فشارخون میاره

هدیه یکشنبه 1 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 11:38 ق.ظ

سلام عزیزم
خوبی؟
یه سوال!!!
میدونی برای اینکه کسی نتونه روی عکسها کلیک راست کنه،چیکار کنم؟نمیخوام کسی سیو کنه عکسامو

سلام عزیزم
تو بلاگفا یه کد قفل راست کلیک داریم اما تو پرشین بلاگ نمیدونم

پیشی و میشی یکشنبه 1 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 12:07 ب.ظ

سلام دوستم،خوبی؟دخملی خوبه؟
خیلی خوبه که آدم به همه این توصیه ها عمل کنه ولی یه وقتایی تو شرایط نمیشه...ببین مثلا من همیشه نمیتونم به پیشی بگم چی میخوام و حرفامو بهش بزنم چون میگه همش انتظار داری یا میگه همش غر میزنی!!منم واسه اینکه زن خوب و نمونه ایی باشم،چیزی نمیگم و هرچی باشه میریزم تو خودم...اشتباهی که مشاور هم بهم گفت...ولی خب چیکار کنم حوصله دعوا و درگیری دیگه ندارم...
دقیقا همینی که گفتی،مقایسه،اگه مقایسه نبود زندگی ها خیلی بهتر میشد...

سلام عزیزم
خوبه دست بوسه
تو چون از اولش نگفتی، الان سختته
اما میشه از یه جایی تغییر کرد
شاید نشه در اون لحظه آدم خواسته شو بگه، اما میتونه وقتی شرایط مساعد شد با یه لحن مظلومانه گفت اینقد دوست داشتم فلان جا فلان حرفو بزنی یا فلان کارو بکنی
البته قبلش بهتره ازخوبی های و نکات مثبت طرف بگی تا آماده بشه برای انتقاد

سمیه م یکشنبه 1 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 01:12 ب.ظ

بهله هم. :)

مرمر یکشنبه 1 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 10:30 ب.ظ

سلام عزیز ...
منم با نظرت موافقم ... تا قهر و آشتی نباشه که زندگی حقیقتا یکنواخت می شه ...

ولی من از ثبت خاطره های بد یا بعضی حساسیت هام یه هدفی دارم که بعدها که می خونمشون به این نتیجه برسم که زندگی در گذر زمانه و همه روزهای سخت منتهی می شن به روزهای قشنگ تر ...

سلام گلم
درست میگی
تو هم لحظه های خوبتو مینویسی و هم لحظه های بدتو
و این یعنی تعادل

شکوفه دوشنبه 2 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 09:52 ق.ظ

فاطیما جان سلام.مدتی میشه که خواننده خاموش وبلاگ قشنگت هستم.از این پستت خیلی استفاده کردم.امیدوارم همیشه خوش و سلامت باشی و من رو هم در جمع دوستات بپذیری..هر وقت هم دوست داشتی بهم رمز بده..دوست دارم.

سلام عزیزم
ممنون
به جمع دوستان من خوش اومدی

من دوشنبه 2 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 05:42 ب.ظ http://timebomb.persianblog.ir/

کلا درست بود دیگه. حرف حق هم کامنت نداره!
اما بگید ببینم، "خورخه لوییس بورخس" کیه؟! بدون اینکه الان برید تو اینترنت سرچ کنید بگید! اگر تقلب کنید میفهممااااا

بدون تقلب فقط میدونم خورخه لوییس بورخس یه نویسنده و شاعره!

با تقلب خورخه لوئیس بورخس (۱۸۹۹ - ۱۹۸۶) نویسنده، شاعر و ادیب معاصر آرژانتینی. وی از برجسته‌ترین نویسندگان آمریکای لاتین است. شهرت او بیشتر به خاطر نوشتن داستان کوتاه است

roya دوشنبه 2 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 10:32 ب.ظ http://sweetwishes.blogsky.com

سلام عزیزم.دقیقا همینطوره.خیلی کامل گفتی.
دلمم واست تنگ شدههه.راستی تو اینستاگرام نیستی؟

سلام خانوم خانوما
کم پیدایی

نه عزیزم من تو اینستاگرام نیستم
فقط تو فیض بوق هستم

**سمیه** شنبه 7 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 01:29 ب.ظ

سلام فاطمیا جان خوبی، به مبارکی وخوش قدمی باشه دختر نی نی ات
دلتنگ شدم، نه زنگ جواب میدی، نه اس ام اس،خیلی بی معرفتی

سلام عزیزم
قربونت تو خوبی؟
ممنون عزیزم
بخدا اون روز که زنگ زدی من دانشگاه بودم و از ساعت 8 صبح تا 1 درگیر کارای پایان نامه بودم و نشد جواب بدم
بعدشم که رفتم خونه مادرشوهرم و نشد زنگ بزنم
بعدشم که یادم رفت!

من شرمندتم

گلی دوشنبه 9 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 10:33 ق.ظ

مبارک باشه ورود دخترکت عزیزم...ایشالله به سلامتی بیاد و خونه ت رو پر از شادی و برکت کنه.

این حرفا راجع به زنو شوهر ها درسته..و فقط وقتی می شه تحملشون کرد که آدم قلبا طرفش و زندگیش رو دوست داشته باشه.

ممنون گلی جون
درست میگی

[ بدون نام ] دوشنبه 9 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 10:49 ب.ظ http://ariana001.blogfa.com

میگوینــد: بــاران کــه میزنــد …

بــوی ” خــاک “ بلنــد می شــود …

امــا …

اینجــا بــاران کــه میزنــد …

بــوی ” خاطــره ” بلنــد میشــود …!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد